English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8390 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We have no vacant position ( opening ) in this company . U دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
He has no influence in this company . U دراین شرکت کاره ای نیست
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
averages U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression U عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی متوسط حسابی
NO VACANCIES U جا نداریم.
no hurry U شتاب نداریم
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
We bear no relationship to each other . U باهم نسبتی نداریم
we have no more bread U دیگر نان نداریم
we intend no harm U قصد ازار نداریم
there is no room fo rlazy boys U جا برای بچههای تنبل نداریم
We have nothing in common . U با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
There isnt much food in the house. U زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
We dont have it in stock . U این جنس موجود نیست ( نداریم )
we are now quits U اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
hereabout U دراین حدود
here below U دراین جهان
In this case ( instance) . U دراین مورد
hither and thither <idiom> U دراین سو وآن سو
of late U دراین روزها
in this connextion U دراین زمینه
in this p case U دراین موردبخصوص
in this matter U دراین امر
herein named U نامبرده دراین نامه
In this holy month. U دراین ماه مبارک
On this holy month. U دراین روز مبارک
there U دراین موضوع انجا
In this day and age. U دراین دور وزمان
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
of late years U دراین چند سال گذشته
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
in the last fortnight U دراین پانزده روز گذشته
All the world and his wife were at this party . U هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
All the expenses. U دراین عکس خوب افتادید
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
In this day and age. U دراین سال وزمانه ( امروزه )
She did not ask about this. U او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
he is an a. on that U سخن او دراین باره است
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
We have problems of our own. U ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
Generosity runs in the family. U سخاوت دراین خانواده ارثی است
Did you make any profit in this deal ? U آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
the pilgrimage of life U زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
simple shear U دراین برش تنش عمودی وجودندارد
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . U رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you get anything out of this deal ? U دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
There is nothing I can do about it. U از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
This shop deals in goods of all sorts . U دراین مغازه همه چیز معامله می شود
The surely clean you out in this nightclub . U دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Allow me to chew it over in my mind . U اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
It this case , the purpose has been defeated . U دراین مورد نقض غرض شده است
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library. U دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
smack dab U حسابی
arithmetic U حسابی
pursang U حسابی
thorough paced U حسابی
incalculability U بی حسابی
pitched U حسابی
arithmetical U حسابی
calculative U حسابی
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
In this contract , there are no loopholes for either party . U دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
square U منظم حسابی
areal cook U یک اشپز حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی
squared U منظم حسابی
mean square U یک مربع حسابی
arithmetic instruction U دستورالعمل حسابی
squares U منظم حسابی
well got up U پاکیزه حسابی
roundly U بطور حسابی
arithmetic check U مقابله حسابی
arithmetic expression U مبین حسابی
squaring U منظم حسابی
aregular cook U اشپز حسابی
arithmetic method U روش حسابی
arithmetic operation U عمل حسابی
arithmetic series U سریهای حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی
arithmetic statement U حکم حسابی
arithmetic relation U رابطه حسابی
arithmetic operation U عملیات حسابی
simple mean U میانگین حسابی
arithmetic U حسابی حسابگر
arithmetic progression U تصاعد حسابی
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
Now you are talking. That makes sense. U حالااین شد یک حرف حسابی
arithmetic sequence U تصاعد حسابی [ریاضی]
arithmetic shift U تغییر مکان حسابی
he is no less than a gambler U قمارباز حسابی است
He is a habitual defaulter. U آدم بد حسابی است
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
dishonours U بد حسابی عدم پرداخت
dishonouring U بد حسابی عدم پرداخت
dishonoured U بد حسابی عدم پرداخت
dishonour U بد حسابی عدم پرداخت
dishonors U بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring U بد حسابی عدم پرداخت
dishonored U بد حسابی عدم پرداخت
Put on some decent clothes. U یک لباس حسابی تنت کن
to talk sense U حرف حسابی زدن
He thrashed his son soundly . U پسرش را حسابی کتک زد
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
To pay someone handsomely. U به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
now you're talking U این شدحرف حسابی
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
not on any account U اصلا روی هیچ حسابی
to play up U درست و حسابی بازی کردن
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
I was totally tongue-tied. U زبانم حسابی بند آمد
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
He is a decent fellow(guy,chap) U طرف آدم حسابی است
lay into a person U کسی را کتک حسابی زدن
body corporate U شرکت شرکت سهامی
business group U شرکت سهامی [شرکت]
detailed U حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
You wouldnt be here if you had any sense U اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
variance U میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
protectionism U دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
root mean square U ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
centroid U در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic instruction U دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی ثبات محاسباتی
firmer U شرکت
consociation U شرکت
firm U شرکت
contributions U شرکت
partnership U شرکت
incorporation U شرکت
cahoot U شرکت
business U شرکت
house U شرکت
firms U شرکت
partnerships U شرکت
enterprises U شرکت
enterprise U شرکت
association U شرکت
associations U شرکت
businesses U شرکت
firmest U شرکت
fellowsh U شرکت
companies U شرکت
handing U شرکت
hand U شرکت
Recent search history Forum search
1set the record straight
1pedal pamping
1They decided to buy the company outright.
1مدیرامورمالی شرکت
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1شرکت ما متحمل ضررو زیان مالی زیادی شده است
0شرکت کردن
0منظور از ثبت یک شرکت سهامی خاص چیست؟چرا باید برای ثبت ان سلسه وار عمل نمود؟کارایی این نوع شرکت چیست؟
0شرکت مالی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com